یعنی دو جنس مخالف نسبت به سودی که برای هم دارند، تعریف میشوند! طبیعتا اگر زیان و زحمتی مترتب باشد، آن کشش موضوعیت ندارد. کسی بخاطر کسی ایثار و فداکاری نمیکند، هر کس باید سودی برای دیگری داشته باشد!!! اگر سود، رقیق [ و کمرنگ ] شود، شخص ِ دیگری موضوعیت میابد!
رفتم خونه امام
با عجله گفتم: “خانواده واموالم رو سپردم به شما”
امام گفت: چه خبر شده يونس؟
گفتم: بايد از اين جا فرار كنم!!
پیــامبر(صلیاللهعلیهوآله) پرسیدند: چرا شیرینی عبادت رو در شما نمیبینم؟! گفتند: شیرینی عبادت چیه؟! حضرت فرمودند: تواضــع.
قال النبی(صلیاللهعلیهوآله) » مالی لا أرٰی عَلیکم حَلاوَةَ العِبادة؟! قالوا: وَ ما حَلاوَةُ العِباده؟ قال: التواضُع.
اگه مغز خالی هم، مثل شکم خالی سر و صدا میکرد!
همه مردم به دنبال کسب علم و دانش می رفتند…
“خون” ماده ای کاملا آماده ست برای پرورش انواع میکروبها ⇜ تمام میکروب ها که وارد بدن میشن به خون حمله میکنن و اونجا رو مرکز فعالیت خودشون قرار میدن❢ به همین دلیل «گلبول های سفید» که سربازان کشور تن انسان به حساب میان، دائما در منطقه خون، پاسداری میکنند تا میکروب ها به این سنگر حساس [که به تمام مناطق بدن ارتباط داره] راه پیدا نکنند.
بلوز سفید تمیز و قشنگی با یه دامن سرخ تنش بود. جلوی آینه ایستاده بود و با وسواس موهاشو شونه می کرد. گفتم: «مزاحم شدم، جایی میخای بری…؟!»
گفت: «جایی که نه اما…» حرفشو نصفه گذاشت، موهاشو بافت و پشت سرش انداخت.
همینطور که با من حرف می زد سر و صورتشم مرتب میکرد. گردنبند ساده و زیبایی انداخت گردنش. ملیح شده بود. کم کم نگران شدم! نکنه مهمون داره؟! نکنه…؟!
زمانی اراده خدا بر این امر واقع شد که بر قومی عذاب نازل کنه.
بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد! و اوضاع آرامه… پیامبر قوم، از خدا پرسید: ماجرا چیست؟!
خطاب آمد: « ای نبی من! عذابی بالاتر از اینکه لذت مناجاتم را از دل خلائق بیرون ببرم، در خزانه ی خود سراغ نداشتم و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا مبتلا کرده ام.»
تابلوی پیچ خطرناک رو کنار پیچ نصب نمیکنن، بلکه با فاصله و جلوتر نصب میکنن؛ اونم جاییکه نه پیچ هست نه خطر، کار معقول هم همینه…
«امر به خوبی» و «نهی از خطر» گرچه همیشه باید باشه؛ اما اگه از کودکی شروع بشه، بارها تاثیرگذارتره! یعنی قبل از واقعه…
در یک روز تعطیل، یکی از سرمایه داران تهران به دور از چشم مردم و بدون اطلاع خانواده میره به اتاق کارش (اتاق پشتی مغازه اش) تا پول هاش رو بشماره! شروع میکنه به شمردن اسکناس ها… در آخر، وقتی میخاد بیاد بیرون، میبینه در رو بسته و کلید رو پشتِ در جا گذاشته!! اتفاقا چند روز تعطیلی هم بود و او در کنار میلیونها تومن پول مُرد…
پیامبر فرمودند:
میخواهید بدترین زنان شما را معرفی کنم (ألا أُخبِرُکم بِشِرارِ النِّساء)
آن خانمی که عذر شوهرش را نپذیرد و گناه وخطای او را نبخشد. (لا تَقبَلُ لَهُ عُذرا و لا تغفِر له ذَنبا)
دیگر سربازان صهیونیستی با بی رحمی وارد خانه ها نمی شوند.. دختر بچه یمنی، پدرش را از دست نمی دهد.. پسر بچه ی فلسطینی تکه تکه نمیشود!! حرمت زن حفظ میشود چـــونان گُل…
استاد پناهیان:
این خیلی بده که ما به عنوان یه منتظر، هر وقت به یاد امام زمان می افتیم
یه آهی بکشیم و بگیم : «ان شالله آقا بیاد!» و بعد دوباره به زندگی پر اشتباه خود ادامه بدهیم!! …
# عقد در قاهره (مصر) – عروسی در تهران (ایران)
# رضاشاه(پدر محمدرضا) دستور داد در مسیر راه آهن، همهٔ خونه های روستایی رو رنگ سفید بزنن و به اصطلاح مسیر عروس و خانواده اش رو نو سازی و تر و تمیز کنن..
# در جاهایی هم که قطار از شهر رد میشد طاق نصرت هایی با شکوه بستند و پارچه های خوش آمدگویی و مبارکباد آویزون کردن..
# میهمانان عروسی حدود هزار نفر یا بیشتر بودن… به همین خاطر از آلمان چند نفر متخصص برگزاری مهمونی استخدام کردن که به تهران اومدن و سور و سات مهمونی رو فراهم کردن..
میرزاعبدالله افندی در کتاب «تحفه فیروزیه» می نویسه:
علامه مقدس اردبیلی از حرکات ناشایستی که درعزاداری امام حسین(علیه السلام) مشاهده میکرد ازجمله قمه زنی، رنجیده خاطر شد و برای آن اعمال با مردم استدلال کرد که اینها نه تنها در سیرهٔ اهل بیت نیست بلکه جزء رسوم عزاداری هم نمی باشد!!
ولی آنها به حرفهای ایشون توجهی نکردند که هیچ، بلکه شدیدتر از قبل هم انجام دادند تا جائیکه مقدس اردبیلی به نشونهٔ اعتراض، اردبیل رو ترک کرد و به یکی از روستاهای اطراف رفت تا صدای عزاداری آنها به این شیوه را نشنود!!!
سعید بن جُبَیر از ابن عباس پرسید: چرا پیغمبر نماز ها رو با هم خواند؟
گفت: أرادَ ان لا یَحرجَ أحَداً مِن اُمَّتِه. » تا هیچ یک از امتش به زحمت نیفتد.