روزى حضرت اميـــر(عليهالسّلام) از جلوی مغازه قصّابى ای مىگذشت و قصاب که گوشت خوبی داشت، گفت: ای اميرالمومنين! گوشت خوبى دارم مقدارى بخرید؟ امام فرمودند: پول آماده اى ندارم. عرض کرد: آقا من صبر میکنم تا هر وقت داشتيد بدهيد؟
حضرت فرمودند: من بر خوردن گوشت صبر مىكنم.
رضاخان چندین زن رسمی داشت که اولین آنها به نام صفیه، اهل همدان بود. از او دختری به نام همدم السلطنه داشت که بعد از یکسال او را طلاق داد.
تاج الملوک؛ زن دوم رضاشاه، دختر یکی از افسران ارشد آذربایجان شوروی سابق بود که با رضا ازدواج کرد.
ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: « به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. » مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند.
اگر انسان کامل بخواهد به شکل مکتوب در آید، صورتش میشود قرآن کریم، همانگونه که امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) قرآن ناطق بودند.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺵ ﻭ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ سالن ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ .
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ :ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻦ؟
ﺑﻮﺵ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﻩ “: ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﻘﺸﻪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺳﻮﻡ ﺭﻭ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ “.
ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ “: ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﯿﺎﻓﺘﻪ ؟ !
از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت
و از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت
انقلابی که سرآغازش از مکۀ مکرمه بود و مقدماتش را تمام انبیاء فراهم کرده بودند. بذر شجرۀ طیبۀ «انقلاب اسلامی» در کنار چشمۀ زمزم به دستان پاک پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) کاشته شد. در مکه آن را سرکوب کردند، از مدینه سربرآورد. در مدینه مظلوم واقع شد، در کوفه به اقتدار رسید. در کوفه با ناجوانمردی خواستند آن را به خاک بسپارند، در کربلا قیام کرد. در عاشورا آن را به خاک و خون کشاندند تا نابودش کنند، ریشههای خود را در دل زمین گستراند و جاودانه شد؛ تا در زمان ما جلوهگر گشت و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرزمین ما را رویاند. ما از این شجرۀ تنومند طیبه که در جان جامعۀ ما سر از خاک تاریخ بیرون زده بود، شاخهای با نام «جمهوری اسلامی ایران» دریافت کردیم و آن را به مثابه نهالی نهادینه کردیم که زیر سایۀ آن زندگی کنیم.
گرچه بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند، هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود؛ اما ناخودآگاه برایم تداعی میشود آنگاه که براداران خطاکار یوسف، به محضرش شرفیاب شدند و یوسف به آنها گفت:
– هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بیوسف و أخیه؟!
هیچ میدانید با یوسف و برادرش چه کردید؟
از اهل سنت محترم خواهشمندیم بدون تعصب، بلکه با عقل و وجدان در مطلب زیر بیندیشند…
ابوزرعه رازی(از اهل سنت) نوشته: هر گاه کسی را دیدی که به یکی از صحابه پیامبر خرده می گیرد بدان که او زندیق(کافر) است. [کتاب الاصابه/ج۱/ص۱۷]
«صحابه یعنی هرکسی که در جوار پیامبراکرم(ص) بوده باشه، حتی لحظه ای کوتاه»
تصویر دیده نشده از «اقیــــانوس» در ساحل دریا..
یکبارِ دیگر جمعه ای با تو نیـــامد
یکبارِ دیگر شنبه های نارسیــــده …
نشونهٔ ملموسی که من بتونم خودم رو بسنجم اينه که الآنم رو با گذشته ام مقايسه کنم ببينم چقدر حساس تر شدم؟
گفت: چگونه است حال کسی که مُرداری بر سر گرفته و مُرداری بر دوش دارد. حالِ کسی که مردگان بسیار، اجزاء پیکرش را فرا گرفته اند. برخی اعضای بدنش هم از پیش مرده اند؟!
قرار بود تالاری بگیریم و جشن با شکوهی و شما تشریف بیاورید.
عروس و داماد توافق کردیم که پول تشریفات را به یک دختر و پسر دیگر بدهیم
تا آنها هم مثل ما وارد زندگی مشترک بشوند…
فاطمه طباطبایی (عروس امام) میگه:
ماه رمضون یکسال قبل از رحلت امام، خوب یادمه؛ هر بار که به دلیلی نزد ایشون میرفتم و وارد اتاقشون میشدم میدیدم چنان اشک میریزند که دستمال، کفاف اشکشون رو نمیداد! برای همینم کنار دستشون حوله میگذاشتند!! این واقعا معاشقه ایشون با خدا بود….