اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا، چیز دیگری ندارند!
اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند!
و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد در آورند!
اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص و بی غش نباشد!
اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند!
و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد در آورند!
اگر ایشان را تصفیه نمایم از هزار نفر جز یک نفر خالص و بی غش نباشد!
در جاده ای حرکت می کنیم، تابلویی توجهمون رو جلب میکنه. پیاده می شیم، ابعاد مختلف تابلو رو بررسی می کنیم. ارتفاعش رو اندازه می گیریم، همچنین طول و عرضش رو. ترکیب رنگ های روی تابلو چقدر جالبه و کلی روش فکر می کنیم. یادداشت هایی از مطالعات تابلوشناسی(!) برداشته، سوار می شیم حرکت می کنیم و چند لحظه بعد سقوط میکنم در درون یک درّه!
بعضی از مشکلات جامعه ما به گونه ای هستند که اگر حل شوند به وضع مطلوب بسیار نزدیک تر می شویم و این مژده ی مولای ماست که در توقیع شریف خود به شیخ مفید(ره) فرمودند: «وَ لَو أنَّ أشیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّه لِطاعَتِه عَلی إجتماع مِنَ القلوب فی الوفاء بِالعَهدِ عَلَیهِم…»
یه روز جناب میرزا تشریف آوردند و مقداری سبزی خریدند. بعد از نیم ساعت دیدم ایشون سبزی به دست به طرف مغازه برمیگردند! خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم شاید سبزی ها خراب بوده و آقا پس آوردند. خیلی خجالت کشیدم! تو فکر بودم که چی بگم و در همین خیالات بودم که ایشون با اون قد خمیده و چهره ملکوتی شون وارد مغازه شدند و فرمودند: این سبزی ها رو از کجا برداشتید؟ عرض کردم: چطور مگه؟
بازیگرها با گریم، خیلی متفاوت میشن
گاهی اینقد چهره ی پاک و معصومی بخودشون میگیرن که نگو و نپرس!
یک گرم «اورانیوم» حدود ۲,۷ میلیون برابر زغال سنگ و ۱,۶ میلیون برابر نفت، بازدهی انرژی حرارتی داره! از یک گرم اورانیوم میشه برای روشن نگه داشتن لامپ ۱۰,۰۰۰ واتی به مدت ۱۰ روز بهــره برد.
یک قرص ۳۰ گرمی اکسید اورانیوم (یعنی اورانیوم ناخالص) به عنوان سوخت، انرژی معادل ۳ تن زغال سنگ رو داره که با إعمال یک سری تغییرات در راکتور هسته ای تولید برق، انرژی ای معادل ۱۵۰ تن زغال سنگ رو پیدا خواهد کرد.
از چه زمانی مردم به مجتهد و فقیه رجوع میکردند؟ آیا در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم بوده؟
خداوند می فرماید: عده ای بروند در دین تفقه کنند و آگاهی خوبی پیدا کنند، بعد برگردند و برای مردم توضیح بدهند و آنها رو نسبت به معارف اسلامی آشنــا کنند و آنها رو إنذار کنند.
1. من پیرمردهایی رو دیدم که یادشون بود که انگلیس چطور تریاک رو در بین مردم رائج میکرد! و إلا مردم تریاک کشیدن بلد نبودن، این چیزا وجود نداشت.
۲. هر شش ثانیه، یک تجاوز به عنف در امریکا صورت میگیرد! ببینید وقتی به عفت بیاعتنایی کردند، به کجا میرسد؟! حجاب که اینهمه مورد توجه اسلامه، به خاطر اینهاست.
۳. برای فلج کردن ملت ها و به چنگ آوردن منابع ثروت؛ بهترین راه، فلج کردن جوانان است. برای فلج کردن جوانان؛ بهترین راه، زمین گیر کردن آنها به وسیلهٔ سکس و فحشاست.
کسی که سیر خورده ، دیگربوی سیر را نَه از خود و نَه از دیگران، احساس نمیکند.
کسانی بوی این سیر را احساس خواهند کرد که سیر نخورده باشند.
ابوبكر و عمر و زبير و عبد الرحمن بن عوف در حیاط خانه پیامبر (صلّىاللَّهعليهوآله) نشسته بودند حضرت فرمودند: “همانا مردمى از ما بر كرسىهائى از نور هستند كه صورتهایشان از نور و لباسهايشان از نور است، آنچنان که نورشان چشمهاى بينندگان را پر كند.”
سئوال شد: آنها چه كسانى اند يا رسول اللَّه؟
حضرت پس از سكوتی، فرمودند: آنها كسانى اند كه به واسطه “روح الله” با هم دوستى كنند و دوستيشان بر پايه نژاد و مال نيست. ياعلى! آنها شيعيان تو هستند و تو امام آنهايی. ۱
ما باید امضا و تعهد بدهیم و موافقت دسته جمعی کنیم که امام غائب را در عمل به دستورات دینی، یاری و نصرت کنیم و نقض عهد نکنیم. تا او از پس پرده بیرون بیاید…
از دور که میومد با خودم گفتم مَست کرده! نزدیک که رسید فهمیدم دیوانه ست، دور و برش رو نگاه می کرد و زیر لب یه چیزایی می گفت…
واسه توجیه حرکات نامتعارفش، در مقابل پیامبر(ص) گفتم: دیوانه است.
پیامبر نگاهی به من انداختند و فرمودند: این مرد دیوانه نیست.
او دانشمند بود، کلی شاگرد داشت، اهل عبادتم که بود، شده بود “نورٌ عَلی نور” دعا میکرد مستجاب میشد..
آنها در فساد غوطه ور بودند، هم فساد اعتقادی، هم فساد عملی! اهل جادو جَمبَــلَم که بودند، شده بودند “ظلمت عَلی ظلمت” پَست تر از اونــا نمیشد پیدا کرد..
کسی که خیالش از خودش راحت باشه، معلومه که به عیب گرفتن از دیگران مشغول میشه! البته باید توجه داشت که “عیب جویی” با “تذکر دادن” فرق داره! و فرقش در نوع انتقال مطلب، قابل احساسه…
ﺧﺪﺍ بهش ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﺯﯼ ﺩﺍﺭﻡ … ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺁﯼ ….
ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍم و ﻧﺠﯿﺐ، ﺁﻣﺪ ﭘﯿﺶ !!!… ﺯﯾﺮ ِﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺖ ..
ﻣﺤﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻏﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺪﺍ ، و ﺩﻝ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮔﺮﯾﺴﺖ !!…