شیطان میگه: زورتون که نکرده بودم! با زنجیر که نمی کشیدم تون! صدا زدم، اومدید… [ابراهیم/22]
(وقتی اینا با خدا حرف میزنن، خدا می فرماید) خفه باشید و با من حرف نزنید! یک عمر با شما حرف زدم محل ندادید! امروز حرفی از شما شنیده نخواهد شد. [مومنون/108]
دیدین، گاهی خانما که میخان پارچه ای رو بشکافن و قیچی دم دستشون نیس، با نوک دندون، پارچه رو یه شکاف میدن و اونوقت راحت پارچه تا آخر شکافتـــه میشه..
خیلی از شکاف ها و اختلافات زناشویی و خانوادگی، از همین شکاف های خیلی کوچیک شروع میشه..
درست مثل آتیش روشن کردن؛ که با چوب های ریز و کوچیک شروع میشه و کم کم چوبهای درشت هم آتیش میگیره!
او یک روز که خیلی هم ناراحت بود به من گفت: « مادرجان! مرده شوره این سلطنت را ببرد که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام »!! ارتشبد نعمت الله نصیری که میومد خدمت محمدرضا و گاهی منم اونجا بودم میگفت: آمریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته اند! محمدرضا هم بهشون تقدیم میکرد!
گرچه بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند، هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود؛ اما ناخودآگاه برایم تداعی میشود آنگاه که براداران خطاکار یوسف، به محضرش شرفیاب شدند و یوسف به آنها گفت:
– هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بیوسف و أخیه؟!
هیچ میدانید با یوسف و برادرش چه کردید؟
“خون” ماده ای کاملا آماده ست برای پرورش انواع میکروبها ⇜ تمام میکروب ها که وارد بدن میشن به خون حمله میکنن و اونجا رو مرکز فعالیت خودشون قرار میدن❢ به همین دلیل «گلبول های سفید» که سربازان کشور تن انسان به حساب میان، دائما در منطقه خون، پاسداری میکنند تا میکروب ها به این سنگر حساس [که به تمام مناطق بدن ارتباط داره] راه پیدا نکنند.
در جاده ای حرکت می کنیم، تابلویی توجهمون رو جلب میکنه. پیاده می شیم، ابعاد مختلف تابلو رو بررسی می کنیم. ارتفاعش رو اندازه می گیریم، همچنین طول و عرضش رو. ترکیب رنگ های روی تابلو چقدر جالبه و کلی روش فکر می کنیم. یادداشت هایی از مطالعات تابلوشناسی(!) برداشته، سوار می شیم حرکت می کنیم و چند لحظه بعد سقوط میکنم در درون یک درّه!
1. پیراهنی به بهای هفت درهم.
2. روسری به بهای یک درهم.
3. قطیفه مشکی.
4. یک تخت عربی از چوب و لیف خرما .
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
“ﻋـَﺒـﺪ ” ﻧـﺸﺪ …
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ …
ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ “
هر نامه ای قطعا حامل پیامی ست که از دل برآمده… وقتی مقام معظم رهبری نامه ای مرقوم فرموده اند، آن هم خطاب به جوانان اروپا و امریکای شمالی، به نظر شما در دل آقا چه میگذرد؟!
قطعا این صرفا یک نامه نخواهد بود!
آقاى قرائتى میفرمودند:
هرچه هواسرد تر شد،لباست گرم ترشد تا سرما ب تو نفوذ نکند. هرچه جامعه ات فاسد تر شد ،تو لباس تقوايت را زخيم تر کن تا درتو نفوذ نکند.
نگو محيط خراب بود منم خراب شدم!
نمی توانید پنهان کنید شهادتی را که
گوشها
چشمها
وپوستهایتان
میدهند…
? فصلت/۲۲
فاطمه طباطبایی (عروس امام) میگه:
ماه رمضون یکسال قبل از رحلت امام، خوب یادمه؛ هر بار که به دلیلی نزد ایشون میرفتم و وارد اتاقشون میشدم میدیدم چنان اشک میریزند که دستمال، کفاف اشکشون رو نمیداد! برای همینم کنار دستشون حوله میگذاشتند!! این واقعا معاشقه ایشون با خدا بود….
دُرُست چند روزه نيستی ديگه پيشم
دُرُست چند روزه دور از چشم مامان
با قاب عكس تو هم گريه ميشم
نشونهٔ ملموسی که من بتونم خودم رو بسنجم اينه که الآنم رو با گذشته ام مقايسه کنم ببينم چقدر حساس تر شدم؟
مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشون رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست بره متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر اعلام کردم. دکتر خطاب گفت: «کسیکه این گونه سکته کنه کمتر زنده خواهد ماند!»