مدتها فکرم مشغول بود به اینکه خدا «شمر» (ملعون) رو به چه شکلی عذاب میکنه؟! تا اینکه شبی در عالم رؤیا دیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی ای نشسته و من هم در خدمت ایشون هستم. در کنارشون دو کوزه بود، فرمودند:
این کوزه ها رو بردار و برو از آنجا آب بیار … و اشاره به محلی کردند که بسیار باصفا و با طراوت بود؛ استخری پرآب، اطرافش درختانی بسیار شاداب، که صفا و شادابی محیط و گیاهانش قابل وصف نبود!!
اگر انسان کامل بخواهد به شکل مکتوب در آید، صورتش میشود قرآن کریم، همانگونه که امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) قرآن ناطق بودند.
یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟
در شب ۱۷ رمضان، پيامبر به معراج رفتند.
صبحش، شيطان خدمت پیامبر آمد و گفت: يا رسول الله! شب گذشته كه به معراج رفتید، در آسمان چهارم طرف چپ (بيت المعمور) منبرى بود شكسته و سوخته که به رو افتاده بود! آيا منبر رو شناختید و متوجه شديد كه از كيست؟
پیامبر فرمودند: از كيست؟!
اولین باری که با خانواده ام درباره اسلام و مسلمان شدنم حرف زدم با مخالفت شدیدشون روبرو شدم و منو خیلی محدود کردند، تقریباً همه دوستام رو هم از دست دادم.
افراد با ایمان، گاهی به دیدار خانواده هاشون میرن، که فقط خوبیها و خوشی های خانواده هاشونو می بینن [به همین خاطر] خوشحال میشن، ولی کافران، بدیها و ناخوشیها رو می بینن و غمگین میشن.
زمستون سال گذشته یکی از بازیگرای مشهور، عکس سگش رو تو یکی از شبکه های اجتماعی گذاشت و زیرش نوشت: «دختر قشنگ من، ادری خانم! با معرفت ترین و مهربون ترین حیوون جهان. مگه من مرده باشم کسی به این بچه حرف بدی بزنه…»
اواخر عمرش
معاویه (برای سوء استفاده تبلیغاتی) ازش خواست، علیهِ امام حسین، حرف بزنه
واسه همین بهش پنجاه هزار دِرهَم پیشنهاد داد!
(یعنی پنج هزار مثقال طلا) اما سَمُره قبول نکرد.
صدهزار، صدوپنجاه هزار، دویست هزار درهم … ولی او نپذیرفت!
چقدر با شما (کوفیان) مدارا کنم؟! چونان مدارا کردن با شتران نوباری که از سنگینی بار، پشتشان زخم شده و مانند وصله زدن لباسهای فرسوده ای که هرگاه از جانبی زخمش را بدوزند، از سوی دیگر پاره میشود! هر وقت دسته ای از لشگریان شام (سپاه معاویه) به شما حمله میکند هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانهٔ تان را میبندید و چون سوسمار در سوراخ خود میخزید و چون کفتار در لانه میآرمید!!
حضرت فرمودند: خورشید، من هستم. هرگاه مخفی شدم به ماه متمسّک شوید. پرسیدیم: ماه کیست؟
شب ولادت حضرت مسیح بود، مثل هر سال به هم تبریک می گفتیم… در زدند. مرد غریبه ای بود با گل و شیرینی… چنین رسمی تو محله مون نداشتیم! با لهجه ای شکسته بسته گفت:
همسر امام می فرمودند:
در این ۶۰ سالی که با ایشون زندگی کردم یک غیبت از این مرد نشنیدم! ما یک کارگری در منزل داشتیم که خیلی کاری نبود لذا اون رو تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز گفتم: آقا این خیلی کارگر خوبی ست. ایشان فرمودند: اگر با این جمله میخوای به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این غیب است و من حاضر نیستم بشنوم.
سلام
سلام چه خوب وزیباست / غنچه ی روی لبهاست
به مادر و به پدر / به خواهرو برادر
به هر که روبروییم / اول سلام گوییم
گلی گم کرده ام ای حیّ دادار
که دارد عطر روی آل اطهار
هوای وصل او دارم همه عمر
دم گورم، الهی همرهم دار
ره وصل گل روی مرادم
که راهمرگ مارا کرده هموار
در آورده دمارِ عمر ما را
کهوصل روی او را دارم اصرار
مراجعه به این سایتها خیلی عالیه/هم برا شیعه، هم برا سنی، هم دیگران/ سایتها رو ببین و هرجا میتونی اطلاع رسانی کن.. شاید سبب هدایت «یک نفر» شدی که ثوابش از آنچه آفتاب بر آن می تابد بیشتر است!!