
“دوران با تـــــــــو بــودن؛ دوران بدون ظلم…”
دیگر سربازان صهیونیستی با بی رحمی وارد خانه ها نمی شوند.. دختر بچه یمنی، پدرش را از دست نمی دهد.. پسر بچه ی فلسطینی تکه تکه نمیشود!! حرمت زن حفظ میشود چـــونان گُل…
دیگر سربازان صهیونیستی با بی رحمی وارد خانه ها نمی شوند.. دختر بچه یمنی، پدرش را از دست نمی دهد.. پسر بچه ی فلسطینی تکه تکه نمیشود!! حرمت زن حفظ میشود چـــونان گُل…
برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را
می دانی چرا؟
امام گذشته را هر گونه که بخواهند تفسیر میکنند اما امام حاضر را باید فرمان بَرند!
و اینگونه کوفیان
“عاشورا” را رقم زدند…
اون پرسید : بهترین مکان کجاست؟
گفتم : مسجد
پرسید : بهترین جای مسجد کجاست؟
گفتم : محراب
پرسید : بهترین عمل چیه؟
گفتم : نماز
یه سؤال مهم:
اون همه آدم تو غدیرخم بودن،مگه میشه یهو خیلیا انکارش کنن؟!!!
آقای قرائتی گفت: یه بچه شیعه باید جواب این سؤال رو بلد باشه!
خود حاجی جواب رو با یه شاهد قرآنی ثابت کرد.
از میــــان این همه بهترها
بهتــرین چیز، نگاه پر خیر و برکت توست و اقتدا به شما…
آن وقت، دیگر برای ظهـــور دعا نمی کنیم، بلکه بر سلامتی و طول عمر یار از سفر آمده ی مان، زانو بر سجاده نیاز زده و باران شوق می بارانیم و عاشقانه در پی اوامر شما به گردت می گردیم…
علت دوری شما از ما، چند گناهی بود که انجام می دادی.
و فرمودی: پشت پرده ی غیبت بودنم به خاطر اعمال بد شما شیعیان است و اگر شما پیمان پاکی که با امامان خود بسته بودید را فرامــوش نمی کردید، پرده ها کنــار میرفت..
حسود، قبل از آنکه به دیگران ضرر برسونه، به خودش ضرر میرسونه!! مثل ابلیس، که با حسد ورزی، برای خود نفرین خرید و برای آدم، برگزیدگی.
(بحار الانوار/۲۵۵/۷۰)
بلوز سفید تمیز و قشنگی با یه دامن سرخ تنش بود. جلوی آینه ایستاده بود و با وسواس موهاشو شونه می کرد. گفتم: «مزاحم شدم، جایی میخای بری…؟!»
گفت: «جایی که نه اما…» حرفشو نصفه گذاشت، موهاشو بافت و پشت سرش انداخت.
همینطور که با من حرف می زد سر و صورتشم مرتب میکرد. گردنبند ساده و زیبایی انداخت گردنش. ملیح شده بود. کم کم نگران شدم! نکنه مهمون داره؟! نکنه…؟!
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ شخصی ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ.
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﮔﻔﺖ: میﻓﺮﻭﺷﻢ
بعد از اینکه پیامبر به حضرت زهرا تسبیحات رو یاد دادند
حضرت زهرا اومد خونه، یک نخ خاصی برداشت (شاید نخ پشمی بود) ۳۴ تا گره زد با فاصله مثلا یک سانت یک سانت، تا عددش یادش نره، بعد گاه و بیگاه می نشست این گره ها رو از دستش رد میکرد (مثل ما که تسبیح رد میکنیم) و ذکر میگفت…
حجة الاسلام أحدی تعریف میکردند:
یه روز در جماران منبر میرفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری میگفتم. بعد از صحبتها، پزشکی اومد پیشم و گفت: «بذار منم براتون خاطره ای بگم:
یه روز در مطب نشسته بودم خانمی به همراه فرزندش به من مراجعه کردند.
رنگ مشکی معانی زیادی دارد. اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به آن داده نمیشود
رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
به همین دلیل در ورزشهای رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه درنظرگرفته شده است
مراجعه به این سایتها خیلی عالیه/هم برا شیعه، هم برا سنی، هم دیگران/ سایتها رو ببین و هرجا میتونی اطلاع رسانی کن.. شاید سبب هدایت «یک نفر» شدی که ثوابش از آنچه آفتاب بر آن می تابد بیشتر است!!
شادی روح شهدای هسته ای، سعی کنیم… مطالعه کنیم… کار کنیم… کار قوی تولید کنیم… آب رو برا دشمن گِل آلود نکنیم… جدیت و استمرار داشته باشیم… استخون در گلوی کفر باشیم… کارای بی خود و بی فایده و کم فایده نکنیم… تو دهنی به جهان ظلم و کبر بزنیم… پشتیبان ولایت فقیه باشیم… زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله (عج) باشیم…
زنی را دیدم
سرش مانند سر خوک و بدنش مانند الاغ بود
که علتش «فتنه انگیزی و دروغگویی اش» بود