جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد! (داستان)
جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد!
اما به جای عذرخواهی و کمک، تا از جاش بلند شد شروع به خندیدن و مسخره کردن
سپس راهش رو کشید و رفت؛ پیرزن صداش زد و گفت: چیزی ازت افتاده…
جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد!
اما به جای عذرخواهی و کمک، تا از جاش بلند شد شروع به خندیدن و مسخره کردن
سپس راهش رو کشید و رفت؛ پیرزن صداش زد و گفت: چیزی ازت افتاده…
خونه مون دو طبقه بود، طبقه بالا جایی داشت واسه مطالعه، بیشتر اوقات بابام اونجا مطالعه میکرد. رفتم بالا تا صداشون بزنم دیدم در حال مطالعه خوابشون برده…
ترسیدم بیدارش کنم! گفتم شاید ناراحت بشه!
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
لباس های خود را بشویید، موهایتان را اصلاح کنید، مسواک بزنید، آراسته باشید و نظافت را رعایت کنید؛ چرا که بنی اسرائیل این کارها را نمی کردند، در نتیجه زنانشان به گناه افتادند!
افراد با ایمان، گاهی به دیدار خانواده هاشون میرن، که فقط خوبیها و خوشی های خانواده هاشونو می بینن [به همین خاطر] خوشحال میشن، ولی کافران، بدیها و ناخوشیها رو می بینن و غمگین میشن.
شهیدهاشمی نژاد میگفت:
یک دانشجوی آلمانی، به علت اینکه «منظرهٔ قمه زنی رو در تلویزیون دیده بود» و دشمنان اسلام بهش گفته بودن: «قمه زنی، یکی از دستورات اسلامه که یه مسلمان واقعی باید انجام بده!!» به همین دلیل، تا مدتها حاضر نبود مسلمان بشه و اسلام رو بپذیره…! ۱
مثل او زیادند… بهانه ای شو… حسینی بشوند… قمه ات را غلاف کن، لطفا !
روزنامه خیلی زود آتیش میگیره!
نیازی هم به تشریفات و مقدمات نداره؛ نه نفت میخاد نه بنزین..
زود روشن میشه و آتیش ِگرم و زیاد… اما زودم خاموش میشه و فقط ازش دودهٔ سیاه می مونه!!
منشین با بَدان که صحبت بد
گرچه پاکی ، تو را پلید کند
آفتاب گرچه روشن ست، اورا
پاره ای ابر ، ناپدید کند
کاش ستـــاره ی نجیــب آسمون
گــــره ی روســـــری شــو وا نکنـــه
کاشکــی هیــچ گلی برای دلبری
عطــــرشـــو حـــراج دنیــــــا نکنـــه
زمانی اراده خدا بر این امر واقع شد که بر قومی عذاب نازل کنه.
بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد! و اوضاع آرامه… پیامبر قوم، از خدا پرسید: ماجرا چیست؟!
خطاب آمد: « ای نبی من! عذابی بالاتر از اینکه لذت مناجاتم را از دل خلائق بیرون ببرم، در خزانه ی خود سراغ نداشتم و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا مبتلا کرده ام.»
حجة الاسلام پناهیان:
کسانی که افکار عمومی را سوق میدهند که مردم وجود دشمن را احساس نکنند، خائنند! برخی میخواهند دشمنی با استکبار را تقلیل دهند.
به زبون روان و ساده
با شنیدن جوابهای خواستگار به این سئوالات اونو بهتر میشناسین
فقط دو تا تذکر:
اگه صلاح می دونید به ترتیبی که نوشتم ، سئوالاتو بپرسین
بعد از هر علامت سئوال صبر کنید تا اون جواب بده
جواب که داد سئوال بعدی رو بپرسین
او حاضر است ولی ظاهر نیست!
ما ظاهریم اما حاضر نیستیم!
او منتظر حضور ماست و ما منتظر ظهور اوییم!
خدا کند که ما حاضر شویم تا او ظاهر شود…
رضا در اوّل خیابان سپه محوطهی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمهی نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.
روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّهای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.
آن چیست که شیرین است ولی مزه ندارد… سنگین است ولی وزن ندارد؟ (خواب)
نام کدام پرنده است که اگر برعکس کنی نام پرنده ی دیگری میشود؟(زاغ)
چهار برادرند که هر چه می دوند به هم نمی رسند؟ (چرخ های ماشین)
گنــ ـاه، خانه قلبم را تیره میکند و شما که نورانی ترین هستی، در خانه سیاه نمی مانی..
آن وقت خانه ی دلمان سوت و کور میشود مثل خرابـــه ها… مگر اینکه “توبه” آن تیره گی ها را از دل ببرد و دوباره پذیرای شما شویمـ…