چیستان ها

آن چیست که شیرین است ولی مزه ندارد… سنگین است ولی وزن ندارد؟ (خواب)

نام کدام پرنده است که اگر برعکس کنی نام پرنده ی دیگری میشود؟(زاغ)

چهار برادرند که هر چه می دوند به هم نمی رسند؟ (چرخ های ماشین)

تورات و عذاب زنان بی حیــا!

دختران متکبر که با گردن افراشته
به ناز راه می روند و راه رفتنشان همراه با صداست( تق تق…)
در آنروز (درقیامت)، خدا آنها را کَــل (کچل) خواهد کرد…
به جای عطری که زدند، عفونت
به جای کمربندی که بستند، طناب
عوض ِ موهای بافته شده، کچلی

این جریان در تلویزیون اسرائیل و روزنامه “هاآرتص” صهیونیستها منعکس شد.

سه نفر از رزمنده های مقاومت اسلامی رو دیدم که آهسته داشتند به سمت ما نفوذ میکردند تا سربازامون رو غافلگیر کنند.
به نظرم اومد اونا هدفهای بسیار آسونی هستند، لذا همین که خواستم هدفگیری کنم و بطرفشون شلیک کنم، ناگهان با مردی سوار بر اسب و شمشیر به دست مواجه شدم که ضربه ای به من وارد کرد و از نظرم دور شد!! ….خیلی وحشت زده شده بودم!!!

خود پیامبر همونجا «مولی» رو معنا کردند

خود پیامبر همونجا «مولی» رو معنا کردند؛ فرمودند:
آیا میدانید که من صاحب اختیار و سرپرست شما هستم؟
همه گفتند: بله یا رسول الله.
اینجا فرمود: آنکه من سرپرست اویم، این {علی} سرپرست اوست…

بهونه ها برای دیدن ماهواره!

صرف نظر از اینکه گرفتن اخبار از دشمنان، از نظر شرعی چه حکمی داره! اگه کسی واقعا میخواد اخبار رو از زبان دیگران بشنوه، اون ها انواع “شبکه های رادیویی” دارند که هر روز چندین نوبت راس ساعت معین خبر میده، لااقل آن رادیوها این تصاویر فاسد و خونه برانداز رو ندارند، بروند از آن رادیوها اخبار رو بشنوند، چرا ماهواره ای که صدها مفسده دیگه هم داره رو مبنای خود قرار بدهند؟!

دقت کنید !! چرا عیب هامون مخفی می مونه؟

۱. علاقه و آرزوها » همه آرزو دارن آدم خوبی باشن ولی یکی از نتایج این علاقهٔ خوب اینه که انسان فکر میکنه آدم خوبیه در حالیکه فقط دوست داره آدم خوبی باشه و در این راه موفق نبوده [مثل تشنه ای در بیابان که دنبال آب میگرده و از فرط تشنگی همه چی رو سراب می بینه]

گوشه ای از وصیتنامه الهی سیاسی امام (ره) …

شما اين متن را قبل از مرگ من نمی‌خوانيد، ممكن است پس از من بخوانيد، در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان، براى كسب مقام و قدرتى با قلب هاى جوان شما بازى كنم…

همه زندگیمُ مدیون یک کفتر باز هستم !

کفتربازی همسایه ی ما بود. تمــــــام همسایه ها از دستش در عذاب بودند. ازش شکایت کردیم. چندبار بازداشتش کردند. چند بار هم کبوترهاش رو سر بریدند! باز دست بردار نبود. همسایه ها از من به عنوان کاسب مذهبی محله خواستند باهش صحبت کنم. بهش گفتم: تو دیوانه ای؟! چرا دست بردار نیستی؟ برگشت گفت: میدونی؟ من عاشقم، عشق کبوترهام وجودم رو گرفته؛ همه ی وجودم شده کبوتر! پر که میزنن منم پر میزنم! چشم و دلم با اونا پرواز میکنه…