اصلا شما فهمیدی چیشد؟!

فهمیدی چطوری مانتوها تغییر کرد؟! نفهمیدی! چرا؟! چون میلیمتر میلیمتر تغییر کرد..
شلوار عادی، شد شلوار لی! نمیگم شلوار بدیه ها! البته روی تنگیش بحث دارم… به خودت آسیب میزنه!

اُستادانه این کارو انجام دادن…میدونستن اگه اینو بخوان پای یه دختر کنن به این سادگیا نیس! زمان میبره…مثلا شلوار لی رو یه مدت بد میدونستن که زن پاش کنه…بخدا!

چقدر بزرگــــ شدی رفیق!

دوست صمیمی بودیم ولی مدت زیادی می شد که همدیگه رو ندیده بودیم. نشستیم و از اتفاقاتی که در تمام این سالها رخ داده بود با هم حرف زدیم؛ از زندگی.. کار.. خانواده…. تلخ و شیرین های زیادی بود برای گفتن.

مدینهٔ فاضله یعنی این…

روزى حضرت اميـــر(عليه‌السّلام) از جلوی مغازه قصّابى ای مى‏گذشت و قصاب که گوشت خوبی داشت، گفت: ای اميرالمومنين! گوشت خوبى دارم مقدارى بخرید؟ امام فرمودند: پول آماده‏ اى ندارم. عرض کرد: آقا من صبر میکنم تا هر وقت داشتيد بدهيد؟
حضرت فرمودند: من بر خوردن گوشت صبر مى‏كنم.

فکر نکنید حفاظت و حراست از آب و خاک کشور، برای من مهم نیست.

ســـردار ذوالقدر میگه:
بعد از جنگ تحمیلی ایران و عراق، از سمت امارات تحرکات نظامی ای در جزایر سه گانه اتفاق افتاد، که احتمال بُـروز حادثه ای جدید می‌دادیم! جلسه ای در قرارگاه خاتم الانبیاء با حضور همهٔ سران نیروهای مسلح تنظیم شد، که اتفاقا مقام معظم رهبری هم تشریف آورده بودند.

موقع خودکشی که آخر خط بودم عکس شهید همت رو نگاه کردم و…

حاج آقا ماندگاری تو یکی از منبر هاش به نقل از یه استاد دانشگاه فرمود:
یه استاد دانشگاه میگفت خوابیده بودم خواب شهید همت رو دیدم با موتور اومد به من گفت بپر بالا نشستم پشت موتورش همین طور که داشت تو خیابونای تهران می رفت چشمم به اسم خیابونا و کوچه ها می‌افتاد انگار داره بهم آدرس میده خلاصه از کوچه ها وخیابونا که گذشتیم در یه خونه رسیدیم!

«دیوث » سئوال یا شبهه ؟!

بعضیا میگن “دیوث” فحشه و معصوم فحش نمیده… مثلا: از حضرت رســـول پرسیده شد دیوث کیست؟ فرمودند: آن کسی که زنش زنا میدهد و او به این عمل همسرش آگاه است (و در جایی دیگه آمده: آن کس که زنش زنا میدهد و او خود را به جهالت می زند!) پاسخ: (جُدا از اینکه اصل […]

با یک نگاه …

با یک نگاه … زن و بچه داشت و کاشی کار بود. برای ساختن مسجد گوهرشاد، کارگری می کرد. یه روز گوهرشاد خانم اومد برای نظارت. و این مرد هم از همون بالای داربست با یه نگاه؛ نه یک دل، که صد دل عاشــــق شد…! عقل میگفت: تو کجا و بانوی مجلله ای همچون گوهرشاد […]

بیست داستانک از حاضر جوابی های شهید مدرس…

رضا در اوّل خیابان سپه محوطه‌ی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار می‌کرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمه‌ی نیم تنه‌ای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.

روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّه‌ای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.

چیستان ها

آن چیست که شیرین است ولی مزه ندارد… سنگین است ولی وزن ندارد؟ (خواب)

نام کدام پرنده است که اگر برعکس کنی نام پرنده ی دیگری میشود؟(زاغ)

چهار برادرند که هر چه می دوند به هم نمی رسند؟ (چرخ های ماشین)

آیا می دونید چرا خوردن «خون» حرومه؟

“خون” ماده ای کاملا آماده ست برای پرورش انواع میکروبها ⇜ تمام میکروب ها که وارد بدن میشن به خون حمله میکنن و اونجا رو مرکز فعالیت خودشون قرار میدن❢ به همین دلیل «گلبول های سفید» که سربازان کشور تن انسان به حساب میان، دائما در منطقه خون، پاسداری میکنند تا میکروب ها به این سنگر حساس [که به تمام مناطق بدن ارتباط داره] راه پیدا نکنند.

شرمنــــده ام آقا، ۱۱۸۱ ساله شدی!!

سلام، دندون عقلم رو کشیدم! دندون درد سختی دارم.. مغزم.. گیجگاهم.. گوشم..
ازجمعه که دردمند شدم، آروم و قرار ندارم! خواب و خوراک ندارم ..
به هر دری زدم تا آروم بشم و تا درمانش نکنم راحت نمیشم..
گرچه درد، اَمونم رو بریده و سخت تایپ میکنم ولی