هواپیمای اختصاصی” دائم بین پاریس و تهران در حال رفت و آمد بود… گاهی اوقات خیاط فرانسوی که فراموش کرده بود چیزی از پاریس بیاورد هواپیما را به فرانسه برمیگرداند تا براش آن چیز را بیاورد، در حالیکه مثل همان در اینجا هم بود. اين همه ريخت و پاش، غير قابل تصور بود!
در یک مجلس شام، محمدرضا یک سری جواهرات منحصر به فرد در دنیا، رو به “ژاکلین” هدیه داد!
علت دوری شما از ما، چند گناهی بود که انجام می دادی.
و فرمودی: پشت پرده ی غیبت بودنم به خاطر اعمال بد شما شیعیان است و اگر شما پیمان پاکی که با امامان خود بسته بودید را فرامــوش نمی کردید، پرده ها کنــار میرفت..
از جنگ تَبوک بر می گشتیم، یه عده اومده بودند استقبال، از جمله پیرمردی بنام «سعد انصاری» جلو اومد، به پیامبر دست داد، پیامبر دید دستهای پیرمرد خیلی خشن و چاک چاک شده!
گفت: دستات چیشده؟!
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی امـ..
ما افتخار میکنیم كه بانوان و زنان پير و جوان در صحنه هاى فرهنگى اقتصادى و نظامى، حاضر و همـدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن فعاليت دارند… و آنان كه توان جنگ دارند… براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى [که از واجباتِ مهم است] شركت کردند…
دانلود فایل “گلچین اشعار زیبا برای کودکان ” در ادامه ی مطلب …
1- تواشیج زیبای “الله الخالق اکرمنا”
2- شعر “پروردگارا”
3- شعر “قرآن بخوان ”
4- شعر “لالالایی مهدوی ”
اینکه میگن رضاشاه بی سواد بود و میخان اونو با این حرف تحقیر کنن حرف صحیحی نیست. رضا یک بچه یتیم بود و با سختی و مشقت بزرگ شد.
در آن زمان، تحصیل مخصوص طبقات درجه یک و مرفهین بود، تازه خیلی از آقازاده ها و شازده ها و بچه های از ما بهترون به واسطه اینکه نژادا خنگ بودند و معلم سرخانه داشتند هم سوادی بهم نمی زدند!
پس این ضعف رضاشاه نبوده که سوادی نداشت، بلکه قوت او بود که علیرغم بی سوادی، به اون مقام رفیع رسید و فرمانده کل شد.
گفت: چگونه است حال کسی که مُرداری بر سر گرفته و مُرداری بر دوش دارد. حالِ کسی که مردگان بسیار، اجزاء پیکرش را فرا گرفته اند. برخی اعضای بدنش هم از پیش مرده اند؟!
میرزاعبدالله افندی در کتاب «تحفه فیروزیه» می نویسه:
علامه مقدس اردبیلی از حرکات ناشایستی که درعزاداری امام حسین(علیه السلام) مشاهده میکرد ازجمله قمه زنی، رنجیده خاطر شد و برای آن اعمال با مردم استدلال کرد که اینها نه تنها در سیرهٔ اهل بیت نیست بلکه جزء رسوم عزاداری هم نمی باشد!!
ولی آنها به حرفهای ایشون توجهی نکردند که هیچ، بلکه شدیدتر از قبل هم انجام دادند تا جائیکه مقدس اردبیلی به نشونهٔ اعتراض، اردبیل رو ترک کرد و به یکی از روستاهای اطراف رفت تا صدای عزاداری آنها به این شیوه را نشنود!!!
– یعنی شاید بگویم هیچ استثنایی نداره – شب همیشه در حال مطالعه خوابشان می برد.
خود من هم همینطورم، نه اینکه وسط مطالعه خوابم ببرد، مطالعه می کنم تا خوابم می آید؛ کتاب را می گذارم و می خوابم…
بعد از اینکه پیامبر به حضرت زهرا تسبیحات رو یاد دادند
حضرت زهرا اومد خونه، یک نخ خاصی برداشت (شاید نخ پشمی بود) ۳۴ تا گره زد با فاصله مثلا یک سانت یک سانت، تا عددش یادش نره، بعد گاه و بیگاه می نشست این گره ها رو از دستش رد میکرد (مثل ما که تسبیح رد میکنیم) و ذکر میگفت…
یکی از نزدیکان به رحمت خدا میره، لطف میکنیم میریم مجلس ختمش. سخنران از قبر و قیامت و پل صراط و سختی حساب و اینا میگه
شیطان حرف سخنران رو قطع میکنه و میگه: «البته مستحضرید که حضرتعالی از این امر مستثنی اید. الحمدلله آنقدر در پرونده اعمال شما حسنه و کار خوب هست که قطعا در درجات بالای بهشت هستید…»
شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید؛ نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید.
اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد.
ﺷﻤﺮ ﯾﮏ ﻗﻠﻮﭖ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮔﻮﺵ بدﯾﻢ ! ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ﺑﯽﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺑﯽﺭﻏﺒﺘﯽ ﺷﻤﺮ ﺳﯽﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺭﺍﯾﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ
ﺍﺳﭙﯿﮑﺮ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ . ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﺣﺴﯿﻦ ﺣﺴﯿﻦِ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﭙﯿﮑﺮ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ . ﺷﻤﺮ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
– ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋَﻠَﻤَﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺭﻭﺵ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ .
– ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺻﻞ ﻧﯿﺴﺖ؟
– ﻧﻪ … ﻧﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﻧﻪ ﭼﯿﺰﯼ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ .
ﻋﻤﺮﺳﻌﺪ ﻧﯿﺸﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ .